سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اردبیل بهشتی پنهان


upturn یعنی تغییر مطلوب
عاشق آسمونی
انتظار
***جزین***
عشق سرخ من
alone
افســـــــــــونگــــر
جوان ایرانی
بوستــــــان ادب و عرفــان قـــــــرآن
گل باغ آشنایی
بچه مرشد!
سکوت ابدی
وبلاگ عقل وعاقل شمارادعوت میکند(بخوانیدوبحث کنیدانگاه قبول کنید)
بلوچستان
هم نفس
♥هر شب چو ماهتاب به بالین من بتاب♥
►▌ استان قدس ▌ ◄
نغمه ی عاشقی
جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی
سرچشمه عدالت و فضیـلت ؛ امام مهــدی علیه السلام
||*^ــــ^*|| diafeh ||*^ــــ^ *||
دانشجویان برق دانشگاه خمینی شهر
BABAK 1992
آوای قلبها...
کوسالان
سفیر دوستی
تنهایی......!!!!!!
اطلاعات عمومی
جـــیرفـــت زیـبا
.: شهر عشق :.
رویای شبانه
عکس های عاشقانه
منطقه آزاد
محمدمبین احسانی نیا
ستاره سهیل
رازهای موفقیت زندگی
خلیج همیشه فارس pearsian Gulf
صبح امید
من.تو.خدا
سربازی در مسیر
دل شکســــته
یکی هست تو قلبم....
یامهدی
دانلود هر چی بخوایی...
Dark Future
S&N 0511
با خدا باش پادشاهی کن
عشق
غلط غولوت
بانوی آسمانی
Deltangi
عطش (وبلاگ تخصصی ماه محرم و صفر)
همای سعادت
شـــــــیـــشـــــه ی نــــــــــــازک دلـــــــــــــــــــتنگی
جیغ بنفش در ساعت 25
مردود
دهکده کوچک ما
گروه اینترنتی جرقه داتکو
قروقاطی
ولایت دات کام
دختر و پسرای ایرونی
شاه تور
به وبلاگ بر بچون دزفیل(دزفول) خوش اومهِ
وبلاگ رسمی محسن نصیری(هامون)(شاعر و نویسنده)
هر چی تو دوست داری
*(: دنـیــــای مـــــــن :) *
اهلبیت (ع)،کشتی نجات ما...
دل سپرده به......
کشکول
دوستانه
xXx عکسدونی xXx
شخصی
شخصی
کشاورزی نوین
صاعقه
شاهکار
اصولی رایانه
سید خراسانی
پرسپولیس
جدید ترین مطالب
شاسوسا
یک عاشقانه ی ساده برای من......
mehrabani
مشق عشق ناز
عاشق دربدر
فرهنگی
بهار عشق
نبض شاهتور
چند تکه عاشقانه
پارسال دوست امسال آشنا
تجربه های مربی کوچک
ghamzade
برترین موبایل های دنیا
***رویا***
متالورژی_دانلودکده ی مهندسی متالورژی Rikhtegari.ir
غلط غو لو ت
همه چی
عزیز دل
مجله فرهنگی هنری
ترجمه تام
vagte raftan
مناجات با عشق
فهادانــ
بیاببین چیه؟
از یک انسان
تَرَنّم عفاف
جالب انگیزناک
فقط من برای تو
یادداشتهای روزانه رضا سروری
مطالب جالب
نوجوونی از خودتون
شهد
مندیر
!هاجَرَ _یُهاجِرُ _مُهاجَرَت _هاجِر!
جیگر نامه
گاهنامه زیست
* امام مبین *
ارون
صدفم چشم به راهتم برگرد
سه ثانیه سکوت
درجست وجوی حقیقت
هزاره
عشقی
داستان نویس
جوک و خنده
یه دختر تنها
دهاتی
دکتر علی حاجی ستوده
مسائل شیطان پرستی در ایران و جهان
قلب خـــــــــــــــــــــــــــاکی
کشکول
عسل....
دهکده عشق
حاج آقا مسئلةٌ
راه را با این (ستاره ها) می توان پیدا کرد
رویای زیبا ...
شاخه نبات
هر چی بخوای
منتظران مهدی
کشتی کج
خاطرات این روزهای من
نرم افزار.چتکن.فال.عشق.علمی.خبر.اموزش.تصاویر.دانلود
سحر
ترنم
یکی بود هنوزهم هست
خاطرات تلخ
پسر جهنمی
چاوش ( چه خبر از دنیا ؟؟؟؟)
ایـــــــــــران مــــــــن
آریایی
زندگی زیباست پس بخند
روانشناسی جالب
جالب اما خواندنی
فراق یار
از دوجین خوشگل تر ؟؟؟
آشنای غریب
dopaza
والفجر
به یاد تو
درس نو
عشق طلاست
تک شاخ
عشق بورز
ادبیات امروز
عمومی
آخرین منجی
عشق بی انتها
دختری به سوی آسمان

به عشق ارباب
تنهایی
من هیچم
شخصی
طلوع
دلنوشته من و او
حدائق ذات بهجة
69 داستان انگلیسی.
خاطرات این روزهای من
ترویج ازدواج موقت برای جلوگیری از گناه جوانان
سوپر لینک خشگل دختر
بازیها و سرگرمیهای حادثه ای و فکری، ورزشی رایانه ای
سیستم عامل ونرم افزارهای طراحی گرافیک
عروسک
علاقه به کف پا و فلک
دو راهی عشق
پلنگ صورتی
u_i
تعمیر و نگهداری هواپیما&اطلاعت عمومی
داستانک
مجله اینترنتی
تینا
♥ღردپای عشق♥ღ
فقط خدا
the iranian search motor موتور جستجوگر ایرانی وب سوز
موتور جستجوگر ایرانی وب سوز
تنهایی.......
معماری
تو چی فکر می کنی
نور
ما تا آخرایستاده ایم

 



در یک دهکده ای دور افتاده دو تا دوست زندگی می کردند. یکی از اونها جانسون و دیگری پیتر بود.

این دو تا از کودکی با هم بزرگ شده بودند.

آنقدر این دو دوست رابطه خوبی با هم داشتند که نصف اهالی دهکده فکر میکردند که ِاین دو نفر با هم برادرند. با این حال که هیچ شباهتی به هم نداشتند. اما این حرف اهالی نشان از اوج محبتی بود که بین این دو نفر وجود داشت.

همیشه پیتر و جانسون راز دلشون رو به همدیگه میگفتند و برای مشکلاتشون با همدیگه همفکری میکردند و بالاخره یه راه چاره براش پیدا می کردند.

اما اکثر اوقات جانسون این مسائل رو بدون اینکه پیتر بدونه با دوستای دیگه اش در میان میگذاشت.

وقتی پیتر متوجه این کار جانسون می شد ناراحت می شد اما به روش هم نمی آورد. چون آنقدر جانسون رو دوست داشت که حاضر نبود حتی برای یک دقیقه تلخی این رابطه رو شاهد باشه. به خاطر همین احترام جانسون رو نگه می داشت و باز هم مثل همیشه با اون درد دل می کرد.

سالها گذشت و پیتر ازدواج کرد و رفت سر خونه زندگیش، اما این رابطه همچنان ادامه داشت و روز به روز عمیق تر می شد.

یه روز پیتر می خواست برای یه کار خیلی مهم با خانواده اش بره به شهر. به خاطر همین اومد و به جانسون گفت من دارم می رم به طرف شهر، اما اگه امکان داره این کیسه پول رو توی خونت نگهدار تا من از شهر برگردم.

جانسون هم پول رو گرفت و رفیقش رو تا دروازه خروجی بدرقه کرد.

وقتی داشت به خونه برمی گشت، سر راه رفت پاتوق خودش و شروع کرد با دوستاش تفریح کردن. هوا دیگه داشت کم کم تاریک می شد و جانسون با دوستاش می خواست خداحافظی کنه. اما دوستاش گفتن هنوز که زوده چرا مثل هر شب نمی ری؟ اونم گفت که پولهای پیتر توی خونست و باید زودتر بره خونه و از پولها مراقبت کنه. خلاصه خداحافظی کرد و رفت. وقتی رسید خونه سریع غذاشو خورد و رفت توی اتاقش. پولها رو هم گذاشت توی صندوقش و گرفت تخت تخت خوابید. بی خبر از اتفاقی که در انتظارش بود ...

بله درست حدس زدید. چند نفر شبونه ریختن توی خونه و پولها رو با خودشون بردند!

جانسون صبح که از خواب بیدار شد متوجه این موضوع شد و از ناراحتی داشت سکته می کرد ! تمام زندگیش رو هم اگه می فروخت نمی تونست جبران پولهای دزدیده شده رو بکنه. از ناراحتی لب به غذا هم نزد.

دم دمای غروب بود که دید صدای در میاد.

در رو که باز کرد دید پیتر اومده تا پولها رو با خودش ببره. وقتی جانسون ماجرا رو براش تعریف کرد، پیتر به جای اینکه ناراحت بشه و از دست جانسون عصبانی باشه، شروع کرد به خندیدن و گفت می دونستم، می دونستم که بازم مثل همیشه نمی تونی جلوی زبونت رو بگیری. اما اصلاً نترس. چون من فکرشو می کردم که این اتفاق بیافته. به خاطر همین چند تا سکه از آهن درست کردم و توی اون کیسه ریختم و اصل سکه ها رو توی خونه خودم نگه داشتم و چون می دونستم که کسی از این موضوع با خبر می شه و تو به همه می گی که سکه ها پیش تو بوده، خونه من امن تر از تو بود.

الآن هم اصلاً نگران و ناراحت نباش شاید از دست من و این رفتارم ناراحت بشی، اما این درسی برات می شه که همیشه مسائلی رو که دیگران با تو در میون میگذارند توی قلبت محفوظ نگه داری و به شخص ناشناسی راز دلت رو بازگو نکنی ...

سالها گذشت و جانسون از اون اتفاق درس بسیار بزرگی گرفت. اینکه راز دیگران مثل راز دل خودش می مونه و باید برای حفظ اون راز تلاش کنه. همونطور که خودش از فاش شدن راز دلش ناراحت می شه دیگران هم از این موضوع امکان داره تحت تاثیر قرار بگیرند و چه بسا موجب سلب اطمینان و تیرگی رابطه دوستی هم بشود. بطوریکه صداقت و صفای دل شما نباید تحت هیچ شرایطی موجبات آسیب و نگرانی شما را فراهم نماید


ارسال شده در توسط مهندس آروین