شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام

+ نزديکاي ساعت 23:30 دقيقه با چند تا از دوستام منتظر تاکسي بوديم که يه خودرو شخصي زد روي ترمز راننده يه آدم هيکل درشت بود که با صداي لوتي وار و کلفتش گفت: بيا بالا نگاهي توي ماشين انداختم و گفتم: تا فلان جا چقدر مي گيري؟ راننده که از صحبت دوستام فهميد سيد هستم ، گفت: سيد جون! بيا بالا هر چي خواستي بده گفتم: خب شما راننده اي ، بگو چقدر مي گيري؟ گفت: بيا بالا ! اصلا هيچي نده اولاد پيغمبر ...
ادامه داستان در وبلاگ داستانهاي اميد - قاصدک http://stury.parsiblog.com/Posts/75
من برم ادامشو بخونم
برو بخون ضرر نميکني
خوندم و نميدونم چي بايد بگم
خدايش غيرت يعني اين
← اف1 ✿
اونوقت چرا مسافرکشي کرده؟
راستي اين فراموش کردم ببپرسم چرا مسافر کشي کرده؟
خوب دوست من توي تهران اکثر مردم وقتي که برميگردن به خونه مسافر کشي ميکنن تا حداقل پول سوخت ماشين تامين بشه
فهرست کاربرانی که پیام های آن ها توسط دبیران مجله پارسی یار در ماه اخیر منتخب شده است.
برگزیدگان مجله اسفند ماه
vertical_align_top